جدول جو
جدول جو

معنی شش حرفی - جستجوی لغت در جدول جو

شش حرفی
(شَ / شِ حَ)
هر کلمه که دارای شش حرف بود. (ناظم الاطباء). در اصطلاح علم صرف عربی کلمه ای که دارای شش حرف باشد، خواه فعل باشد و خواه اسم. فعل مانند: استنصر، که سه حرف (ن، ص، ر) اصلی می باشند. و اسم مانند: سلسبیل و زنجبیل
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شش سری
تصویر شش سری
طلای ناب، زر خالص، ابریز، زر خشک، زر رکنی، زر بی غشّ، زر شش سری، زر ده دهی، زر طلا، زر طلی، زر سرخ، زر جعفری، زر طلی
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ طَ / طَ رَ)
شش جهت که مشرق و مغرب و شمال و جنوب و فوق و تحت باشد. (ناظم الاطباء). به معنی شش جهت و شش سو است. (از آنندراج) :
بربست به نام خویش شش حرف
گرد کمر زمانه شش طرف.
نظامی.
رجوع به شش جهت شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ سَ)
زر خالص تمام عیار. (ناظم الاطباء) (از برهان). زر خالص را گویند. (فرهنگ جهانگیری). زر خالص را گویند و در رشیدی آمده که بتی بدست یکی از سلاطین اسلام در افتاد که شش سر بر او نقش کرده بودند و آن را بشکستند زر و طلای آن خالص بی غل و غش بود لهذا زر خالص را زر شش سری خواندند. (آنندراج) (انجمن آرا) (غیاث اللغات) :
آن می و جام بین بهم گویی دست شعوذه
کرده ز سیم ده دهی صرۀ زر شش سری.
خاقانی.
تن بشکن نه دریی گو مباش
زر بفکن شش سریی گو مباش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر حرفی
تصویر پر حرفی
پرگویی بسیار گویی روده درازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو حرفی
تصویر دو حرفی
کلمه ای که از دو حرف تشکیل شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم حرفی
تصویر کم حرفی
کم سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش سری
تصویر شش سری
زرناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش سری
تصویر شش سری
((~. سَ))
زر خالص، طلای تمام عیار
فرهنگ فارسی معین